دلنوشته زیبا برای امام رضا
شاد شادم بار اول ز امامم ای رضا، بوی او پر کرد، کل حرم شد با صفا، آخرین وصف مرا، وصف مرامم ای رضا.
کبوترانه میآیم، دل خوش به آب و دانه
عطش دیده، ترک خورده، به سقا خانهای دل خوش
دلم پرخواست از خورشید، هوای گنبدت را کرده
دل دوباره به سوی مشهد برگشته، هوایت را کرده
با لطف و عنایت خدا، باز شدم در کوی رضا
رفتم و دیدم که با چشمان تر، گرد رواقش همه در التجا
به یاد یاران و عزیزان، همه در آستان او
شدم در دعا.
دستم را بر روی نقطهای حس گمشده از وجودت میگذارم و آرام آرام شروع به جوانه زدن میکند… سلام میکنی و چشمانت مست تماشای گنبد طلا میشود… بویی میکشی که ریههایت از عطر حضور و نگاه مهربان امام رضا پر میشود و احساس تازگی اندیشههای خستهات را فرا میگیرد… زیر لب زمزمه میکنی: “یا ضامن آهو، یا غریب الغربا، حواست به من هست؟” دلت را در حرم جا گذاشتی و گره اش را به ضریح امام رضا بستی…
در اینجا، چشمانت به خودی خود بیدار میشوند و دستانت به سوی ضریح قدم مینهند؛ به نظر میرسد که این غریب، تمامی غربا را به آغوش مهربان خود کشیده است.
وقتی به حرمت میروم، تبدیل به آهوی صیاد روزگار میشوم و خودم را در آغوشت میاندازم؛ آغوشی که مهربانتر از آغوش مادر است و از آنجا بوی خدا، بوی علی، بوی زهرا، بوی حسن و بوی سیب و بوی حبیبم حسین میآید. در آنجا، فرشتهای به جسم خالیم روحی تازه بخش میشود؛ جایی که میتوانم لحظهای بار دردهایم را بر زمین بگذارم و نفسی تازه بکشم.
کبوتران به صف مینشینند تا یکی یکی به روی تو احترام ادا کنند. ای بیکران! کدام دریاست که کشتیهای عالم در کنار تو پهلو میگیرند؟ آن دریا که در لنگرگاه مهر تو، چند روزی آشیانه میسازند.
دلم را باز کردم و پنجرهای رو به تو باز کردم
با دلی شکسته، یا رضا رضا کردم
ارزویم امسال از اقا جان میخواهم
تا ایوانی از طلا برای دلم بسازد، چه بیامانم
یا امام رضا جان!
ما خواهان تسلیم و رضایت دولت تو هستیم.
ما به دنبال راهی برای رسیدن به اقلیم بقا هستیم.
در هر دو دنیا، عزت، اقبال و نجات را
از فیض ولايت تو، امام رضا، میطلبیم.
و علیک السلام، ای امام رضا!
دلم شوق و هوای تو، خراسانی را کرده است.
چه میشود اگر به حرمت بیاییم به عنوان مهمان؟
دلم از زکات زشتی بریده، ای آقاجان…
به عنایت تو که میآیی، درمانی هستی برایم.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید